چرا چهره حکومت پهلوی به هیچ عنوان قابل بزک کردن نیست؟/ غارتگران متوحش
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۷۷۷۱۴
به تعبیر رهبر معظم انقلاب: «پادشاهان قدیم اگر دیکتاتور بودند وابسته و گوش به فرمان قدرتهای بیگانه نبودند؛ اما از اواخر دوران قاجار و همه دوران پهلوی، پادشاهان هم دیکتاتور بودند و هم وابسته؛ این شد بیماری مضاعف نظام سیاسی حاکم بر ایران در دوران گذشته. این دیکتاتوری و وابستگی، آثار و تبعات زیادی در کشور ما و روی ملت ما داشته است».
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آثار فساد و جنایات حکمرانی رژیم پهلوی در طول نیم قرن آنچنان در جامعه هویدا شده بود که جامعه ایران سالها در آستانه انفجار قرار داشت و این انفجار در بهمن۱۳۵۷ با قیام بزرگ ملت ایران علیه پهلوی رخ داد. اما امروز پس از گذشت ۴۴سال از سرنگونی پهلوی، با نسلی همراه هستیم که آن روزگار را به خاطر نداشته و حداکثر شنیدههایی را بهطورمختصر در کتابهای درسی مرور کرده است. این در حالی است که دشمنان نظام اسلامی در میدان جنگ تمامعیار شناختی و ادراکی مدتهای مدیدی است که سیاست بزک پهلوی را کلید زده و تلاش دارند با تحریف تاریخ از آن دوران سیاه، چهرهای مطهر ارائه دهند و در این مسیر، از ضعف حافظه تاریخی ملت و کمعلاقگی نسل جوان به مطالعه تاریخی بهره میجویند. راه مواجهه با این سناریو دشمن، بازخوانی صحیح گذشته و یادآوری روزگار فلاکتباری است که بر مردمان این سرزمین گذشت و آنان را به قیام سراسری در بهمن ۵۷ واداشت.
دهه فجر، بهار جهاد تبیین علیه سیاست بزک پهلوی است. در این نوشتار، گزیدههایی از زبان و قلم کسانی تقدیم میشود که تعلقی به جمهوری اسلامی ندارند و حتی بعضاً از دوستان و همکاران خاندان پهلوی بودهاند.
مملکت در دست بیکفایتها
با گذشت زمان، همانند سایر حکومتهای خودکامه، حرص و ولع، سوءظن و عیبجویی رضاشاه فزونی یافت. مخالفان فکریاش، منتقدانش یا کسانی را که با او همدل نبودند، مورد حمله شخصیتی قرار داده و به زندان انداخت، تبعید و یا اعدام کرد... استبداد او سبب شد مجالی برای شکوفایی استعداد مردمی نباشد و به هیچ ثمری ننشیند. این مردم، سهمی در فعالیتهای سیاسی اجتماعی نیافتند و هیچ مفری برای بروز تواناییهای برخی از شهروندان خاص باقی نماند.
در نتیجه آدمهای حساس و متفکر، کنج عزلت گزیدند و بیکفایتها، امور مملکتی را به دست گرفتند، مال و منال اندوختند و معیار اخلاقی، به سوی قهقرایی کشیده شد .با عزل او، رژیم توخالی او هم از میان رخت بربست؛ رژیمی که خلأ معنوی داشت.
(گوین همبلی؛ استاد تاریخ دانشگاه تگزاس دالاس و از ویراستاران جلد هفتم تاریخ ایران کمبریج)
رژیم وحشت
توسل به ارعاب، بخشی از خلق و خوی رضاشاه بود. وقتی هنوز آنقدر نزدیک بود که بتوانم شاهد وقایع باشم، برخی موارد وحشیگری او توجهم را جلب کرد؛ ولی پس از اولین سال حکومتش، ارعاب شدت گرفت. البته ظاهراً او هیچگاه به پاکسازی عمومی دست نزد، ولی میگویند یکبار قتلعام بزرگی کرد. وقتی به ایران بازگشتم اطلاع یافتم هزاران نفر را زندانی کرده و صدها نفر را کشته است که از میان گروه دوم چند نفر را با دستان خودش به قتل رسانده بود. اطلاع یافتم شخصیتهای برجستهای را به زندان انداخته است؛ برای نمونه نصرتالدوله فیروز وزیر سابق مالیهاش، تیمورتاش که روزی وزیر دربار و محرم راز او بود و سردار اسعد یکی از رؤسای ایل بختیاری که سابقاً وزیر جنگش بود. علی اکبر داور، وزیر دادگستری او نیز که یک مقام بسیار قابل و توانمند بود خودکشی کرد. کیخسرو شاهرخ، نماینده زردشتی و یک تاجر معتبر و محترم و دوست سابق هیئت نمایندگی آمریکا، با آمپول هوا به قتل رسید. حرمت مذهبی یا اماکن مقدس مذهبی نیز مانعی بر سر راه این حاکم مستبد نبود. او حرمتی برای بقاع متبرکه قائل نبود و روحانیون را نیز به قتل میرساند... ترس بر جان مردم افتاده بود. به هیچ کس نمیشد اعتماد کرد؛ احدی جرئت اعتراض یا انتقاد نداشت. به جز همان اوایل که چند نفری جرئت سوءقصد به جان شاه را کرده بودند، دیگر کسی جرئت آن را پیدا نکرد. میگویند خودش معتقد بود خداوند به او عمر درازی داده است.
(آرتور میلشپو، رئیس هیئت مستشاران مالی آمریکا در ایران و مشاور مالی دولت ایران)
خوی حیوانی
رضاخان، رئیسالوزرای جدید ایران، اگر چه به عالیترین مقام سیاسی کشور رسیده است، هنوز نتوانسته لااقل یکی از اخلاق روزهای گذشتهاش را که سرباز و افسر قزاق بود کنار بگذارد. رضاخان هنوز میل دارد اشخاصی را که خلاف ارادهاش عمل میکنند شخصاً تنبیه کند. وقتی وزیر جنگ بود هم به هنگام غضب، به صورت فرد مقابل سیلی میزد یا او را به باد کتک میگرفت؛ حال طرف مضروب هر سمت و عنوان و مسئولیتی که میخواهد داشته باشد. طی دو هفته گذشته نیز وی از دست چند نفر غضبناک شد که البته بلافاصله شخصاً آنها را کتک زد. طبق گزارشها تازهترین قربانیانش یک افسر پلیس و یک ملا بودند.
(فرانک سی جدلیکا، وابسته نظامی آمریکا در ایران به نقل از کتاب «رضاشاه و بریتانیا»)
چند قدم تا توحش
گزارشهای دیپلماتیک سفارت آمریکا در تهران مملو از اشاراتی است که گویای نادانی و بیسوادی رضاخان و نداشتن تحصیلات رسمی و بیفرهنگی او است. «چارلز هارت»، وزیر مختار وقت آمریکا در ایران در گزارشی محرمانه، رضاشاه را «یک پاپتی و بی سروپای بیسواد از پدری به همان اندازه بیسواد» مینامد و مینویسد: «حتی پنج سال پادشاهی بر تخت طاووس شاهنشاهان ایران نیز خشونت و وقاحت سرگروهبانی بنیانگذار سلسله پهلوی را صیقل نداده است».
هارت در گزارش خود از نخستین ملاقاتی که در فوریه ۱۹۳۰ با رضاشاه داشت، مینویسد: «البته شاید نظرم عوض شود ولی از نزد رضاشاه که برگشتم ایمان داشتم مردی که ملاقات کرده بودم چند قدم بیشتر با توحش فاصله ندارد». وقتی هارت چهار سال بعد ایران را ترک کرد، نه تنها نظرش عوض نشده بود بلکه معتقد بود برداشت اولیهاش از شخصیت رضاشاه بسیار بلندنظرانه بوده است.
شرح موارد متعددی از رفتار وحشیانه و خشن شخص شاه با نوکران، باغبانان، مدیران سالخورده روزنامهها، افسران ارشد ارتش و وزیران کابینه در گزارشهای دیپلماتیک سفارت آمریکا پراکنده است. طبق گزارشها هر وقت رضاشاه گمان میکرد کارگران راهآهن آنقدر که باید تن به کار نمیدهند دستور میداد آنها را به باد شلاق بگیرند؛ خود شاه اگر از کار عمله و بناهایی که برای او کاخ میساختند راضی نبود آنها را زیر مشت و لگد میگرفت و با مدیران روزنامهها نیز رفتار خشنی داشت.
(چارلز سی هارت، وزیر مختار آمریکا در ایران در کتاب گزارشهای دیپلماتیک سفارت آمریکا در تهران)
غارت افسانهای
مهمترین منبع ثروت رضاشاه درآمدهای نفتی ایران بود که طی سالیان سال به حسابهای بانکی او در لندن، نیویورک، سوئیس و تورنتو واریز میشد. اسناد آمریکایی، سازوکار انتقال این پول را به روشنی نشان میدهند. این سازوکار ساده بود. سهمی که کمپانی نفت انگلیس و ایران به دولت ایران میداد، هیچگاه وارد ایران نمیشد. این پول در بانکهای لندن ذخیره میشد و هر سال مجلس به اصطلاح تصویب میکرد درآمدهای نفتی خرج خرید تسلیحات شود. از این به بعد اتفاق عجیبی میافتاد و پول نفت ناپدید میشد.
براساس گزارشهای کاملاً رسمی و معتبر در سال۱۹۴۱ مجموع ثروت رضاشاه در بانکهای خارج به رقم ۲۰۰میلیون دلار رسیده بود؛ یعنی در عمل تمامی درآمدهای نفتی ایران در سالهای ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ به سرقت رفته بود. غارت ایران به وسیله رضاشاه واقعاً عظیم بود. براساس اسناد آمریکایی، محصول زراعت روستاهایی که رضاشاه غصب کرده بود، هر ساله به روسیه و آلمان صادر و پول آن به حسابهای بانکی شاه در اروپا و آمریکا واریز میشد. درآمد صادرات تریاک ایران به هنگکنگ و چین هم در حسابهای بانکی شاه در لندن و نیویورک ذخیره میشد.
حتی گلههای گوسفند و چوبهای منطقه دریای خزر هم به روسیه صادر و به دلار تبدیل شده و در بانکهای خارج ذخیره میشدند. در سال۱۹۴۱ کل گردش پول بانک صادرات و واردات آمریکا ۱۰۰میلیون دلار بود، در این زمان رضاشاه ۲۰۰میلیون دلار پول نقد داشت. من تصور نمیکنم راکفلر هم در آن زمان چنین پول نقدی در اختیار داشت.
(دکتر محمد قلی مجد، مورخ و استاد ایرانی دانشگاه پنسیلوانیای آمریکا)
شاه رشوهخوار
در تهران همه میدانند راه موفقیت در معاملات، از طریق جلب حمایت محمدرضا شاه است؛ آن هم به وسیله دلالهایی که حُسن شهرتشان قابل بحث است و بدین ترتیب به تقاضای آنها اولویت داده میشود. در این نوع موارد منافع سلطنتی معمولاً بهطور محرمانه تأمین میشود و شاه به وسیله اشخاص و نوکرهایی که به آنها اطمینان دارد عمل میکند. از آن جمله میتوان به جعفر بهبهانیان، حسابدار اختصاصی شاه اشاره کرد که آنها هم به نوبه خود استفاده میبرند. تعداد روایتهای رشوهگیری مستقیم و غیرمستقیم اعلی حضرت یا مقربین و فامیل او بهحدی زیاد است که دیگر نادیده گرفتن آن غیرممکن است. متأسفانه دستهای شاه هم آلوده است.
(ابوالحسن ابتهاج، مدیرعامل سازمان برنامه و بودجه در دوران پهلوی دوم)
بیگانه ایرانی
دخالت عمیق ایالات متحده در تمام مراحل حیات رژیم شاه مؤثر بود و شاه برای حفظ خود بهشدت به آمریکا نیاز داشت... در ملاقاتی که در تاریخ ۱۴ژانویه ۱۹۷۹ (۱۵دی ۱۳۵۷) با او داشتم مردی را در برابر خود یافتم که نه تنها تحت تأثیر آمریکا بود بلکه به وسیله آن، تسخیر شده بود. اگرچه شاه درون خود، سرنگونیاش را به آمریکاییها مربوط میدانست اما باز هم هنگام رها کردن قدرت ترجیح میداد به آنجا پناه ببرد. (ماژوین زونیس، استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه شیکاگو آمریکا و نویسنده کتاب شکست شاهانه)
شاه خطاب به اردشیر زاهدی، وزیر خارجه و دامادش گفت: اکنون متوجه شدهام آمریکاییها نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به آمریکا گذراندم و اکنون آمریکا حتی اجازه نمیدهد در بیمارستانهای آن کشور بستری شوم.
(۲۵ سال در کنار شاه، اردشیر زاهدی، ص ۳۶۴ و ۳۸۰)
دربار دزدبازار
در اوایل سال ۱۹۸۰ در زندان اوین، مهندس محسن فروغی که از متخصصان آثار عتیقه ایرانی است برایم تعریف کرد: ۱۰سال پیش روزی پرویز راجی، منشی مخصوص هویدا (نخستوزیر) به من تلفن زد و گفت نخستوزیر مایل است در اسرع وقت با او ملاقات کند. طی این ملاقات، رئیس دولت به او میگوید آقای فروغی، من یک بلیت هواپیما برای رفت و برگشت به توکیو در اختیارتان میگذارم، در آنجا هم اتاقی در هتل برایتان رزرو کردهاند. مأموریت شما این است که شهرام، پسر اشرف بهطور غیرقانونی، عتیقههایی را از کشور خارج کرده و در سه هفته آینده میخواهد آنها را در حراجی به فروش برساند... فروغی پس از بازگشت از توکیو به هویدا اطلاع میدهد ارزش مجموع این گنجینه، حدود ۶میلیون فرانک است. هویدا میگوید شهرام برای آن ۱۲میلیون میخواهد. در این باره فروغی برایم توضیح داد هویدا بنا به پیشنهاد محرمانه شهبانو تصمیم گرفته بود تمام این مجموعه را بخرد و به ایران بازگرداند. ضمن آنکه به من گفت شهرام مدت ۲۰سال همواره در قاچاق آثار عتیقه ایرانی دست داشته است.
(احسان نراقی، مشاور فرح پهلوی و نویسنده کتاب «از کاخ شاه تا زندان اوین»)
شاهماهی فساد
به خاطر میآورم ضمن ملاقات با برادرم در ماه اوت ۱۹۷۶ (مرداد ۱۳۵۵) از او پرسیدم چرا تجار و صاحبان صنایع در ایران هیچ نوع کمک مالی به توسعه امور هنری و فرهنگی نمیکنند؟ امیرعباس با لحنی که حکایت از خشم او داشت در جوابم گفت: «ما به پولشان احتیاجی نداریم، آنها اگر میخواهند کمک کنند فقط کافی است که دست از دزدی بردارند...». با شنیدن این پاسخ، مسئلهای بسیار بدیهی را مطرح کردم و از او پرسیدم: «اگر اینطور است پس چرا آنها را به محاکمه نمیکشید؟ برادرم ابتدا نگاهی حاکی از یأس و افسردگی به من انداخت و سپس گفت: «چرا فکر میکنی من آنها را به محاکمه نمیکشم؟ مگر کار دیگری جز محاکمه کردن آنها هم میشود انجام داد؟... ولی چه فایده، چون آب از سرچشمه گلآلود است و اگر قصد مبارزه با این مفسدان باشد، باید از بالا شروع کرد و اول از همه شاه و خانوادهاش و اطرافیانش را به محاکمه کشید؛ هر کار دیگری هم که غیر از این انجام شود بینتیجه است و به هر حال وقتی شاهماهی از تور گریخته، واقعاً مسخره است بچه ماهیها را از آب صید کنیم.
(فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا، نخستوزیر عصر پهلوی، نویسنده کتاب سقوط شاه)
رفیق اشغالگران
در میان کشورهای خاورمیانه ایران تنها کشوری بود که از ابتدا سیاست همکاری پنهانی با اسرائیل را در پیش گرفته بود. اکنون هدف اصلی سیاست خارجی اسرائیل شکستن دیوار انزوای سیاسی در منطقه بود.
نخستین موفقیت، در شناسایی کامل دیپلماتیک آن کشور از سوی ترکیه در ۱۹۴۹ بدست آمد. دومین موفقیت رابطه با ایران در ۱۹۵۰ بود که اسرائیل آن را با پرداخت رشوه قابل توجهی به محمد ساعد، نخستوزیر وقت ایران بدست آورد. اولاً ایران میتوانست نفت اسرائیل را تأمین کند و در مقابل، این رژیم قادر بود کالاهای ساخته شده، از جمله جنگافزار و نیز انواع کارشناس به ایران بفرستد. ثانیاً موساد همراه با سازمان سیا نقش مهمی در تأسیس ساواک ایفا کرد.
(ویلیام شوکراس، روزنامهنگار انگلیسی، نویسنده کتاب «آخرین سفر شاه»)
منبع: قدس آنلاین
کلیدواژه: آمریکا در ایران نویسنده کتاب نخست وزیر گزارش ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۷۷۷۱۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
معمای کف و سقف مجاز حجاب
پس از پیروزی انقلاب و روی کار آمدن جمهوری اسلامی،سبک زندگی مردم و به ویژه پوشش افراد، چه زن و چه مرد به یک مناقشه پایان ناپذیر بدل شد و این مسئله امر تازه ای نیست که مثلا ربطی به مرگ مهسا امینی و وقایع پس از آن داشته باشد. همه به یاد می آورند سال های اول انقلاب را که بر روی دست جوانان با پیراهن آستین کوتاه رنگ پاشیده می شد و یا حتی پوشیدن لباس های رنگی ممنوع بود. همین چند سال پیش بود که سردار رادان فرمانده نیروی انتظامی، پوشیدن چکمه را مظهر تبرج و آن را غیر قانونی اعلام کرده بود. اما چرا این مناقشه در جامعه ایران قابل حل نیست؟ بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اجتماعی دلیل تداوم چالش میان حکومت و مردم بر سر حجاب را عدم پذیرش این قانون از سوی مردم می دانند. اما به نظر می رسد مسئله فراتر از این امر است. در جوامع اقتدارگرا، اغلب قوانینی وضع می شود که مقبول عامه نیست ولی همان قوانین،بیکم و کاست با قدرت از سوی حکومت اعمال می شود. در ایران، با استناد به دین مبین اسلام که دین اکثریت قاطع مردم است، قوانین شریعت اجرا می شود. اما افراد برداشت های فردی خود را از برخی امر دینی دارند. از سوی دیگر بخش بزرگی از قوانین شرع، بیشتر امری فردی است که تعهد فرد به خدای او و مجازاتش هم الهی است. بر همین مبنا، افراد، اعمال مجازات از سوی حکومت، برای امری که بین آنها و پروردگارشان است را نمی پذیرند. با این حال مشکل در این هم نیست چرا که آن چیزی که به نام حجاب در ایران مورد مناقشه بین افراد جامعه با حکومت شده، چندان ربطی به پوشش شرعی ندارد. بر اساس شرع اسلام جز وجه و کفین هیچ بخشی، حتی به اندازه یک تار مو از بدن زن، نباید در معرض دید نامحرم باشد. چنین حجابی در ایران در بین اکثریت زنان جامعه رواج ندارد و آن حدی هم که حکومت بدان رضا داده بسیار نازلتر از حد شرعی است. اما همین میزان از حجاب مورد تایید حکومت هم مقبول بخش بزرگی از جامعه نیست و خود نظام سیاسی هم به این واقعیت اگاه است کماینکه وقتی فرمانده نیروی انتظامی دلیل عدم ورود روسای سابق جمهوری، به مسئله برخورد با بی حجابی را، ترس آنها از ریزش آرایشان می داند، یعنی او به زبان دیگر می گوید که کاندیدای ریاست جمهوری که مدافع برخورد با بی حجابان باشد در انتخابات رقابتی رای نمی آورد، چرا که اکثریت مردم موافق برخورد ماموران با بی حجابی نیستند. از سوی دیگر حکومت مایل است که اجبار به حجاب را در محدوده امر دینی نگه دارد تا آن را نه خواست حکومت و امری حکومتی بلکه خواست خدا و دین قلمداد کند و چون این حجاب با حجاب شرعی تفاوت فاحشی دارد، قادر به تعیین حدود و ثغور برای آن نیست و قوانین مربوط به آن هم دقیقا به همین علت از منطق کافی برای اجرا برخوردار نیستند؛ برای مثال همانگونه که در بالاتر هم گفته شد یک روز پوشیدن چکمه جرم بود و امروز نیست یا پوشش مهسا امینی که در آن روز توسط پلیس دستگیر شد امروز دیگر نه تنها جرم نیست که حتی آرزوی حکومت است یا مثلا اگر زنی امروز با پوشیدن کلاه تمام موهای خود را به پوشاند مرتکب جرم شده اما اگر یک شال ده سانتی متری بر سر کند که ده سانت از موهایش از جلو و نیم متر موهایش از عقب پیدا باشد از منظر قانونی ایرادی ندارد. در واقع نظام سیاسی قادر نیست که معیار شفافی را به عنوان پوشش حکومتی مشخص کرده و همان را اعمال کند. در این شرایط نه مردم می دانند تکلیفشان با حکومت چیست نه مامور حکومت می داند که دقیقا از مردم چه می خواهد. در واقع چیزی در میان است که سقف و کف آن نامشخص است. حال چگونه ممکن است قانونی لازمالاجرا شود اما حدود آن مشخص نباشد؟ تا کنون تنها ماده قانونی برای حجاب تبصره ماده ۶۳۸ قانون مجازات اسلامی بوده که در آن بر رعایت حجاب شرعی که همان وجه و کفین است تاکید شده و اگر قرار باشد نیروی انتظامی قانون مربوط به حجاب را اجرا کند باید بر همان مبنا، همه زنانی که حتی یک تار مویشان پیداست را دستگیر کنند. در قانون جدید هم که هنوز تصویب نشده بر پوشیدگی همه موی سر بانوان تاکید شده است. یعنی در هر صورت باید حکومت اول مشخص کند چه میزان از برهنگی سر مجاز است. قطعا حکومت نمی تواند شفاف اعلام کند که مثلا بیرون بودن بخشی از موی سر ایراد ندارد چرا که این دیگر حجاب شرعی نیست. در آن صورت باید اعلام کند که این یک پوشش اجباری حکومتی است اما حاکمیت، مایل نیست در مظان چنین اتهامی قرار گیرد و به اقتدارگرایی در حجاب متهم شود ولی تا زمانی که تکلیف حد و مرز تشخیص حجاب از بیحجابی روشن نشود، خروجی این قانون ،جز نمایش نزاع مردم و حکومت، چیز درخور دیگری ندارد و این چالش، به دلیل اجرای سلیقه ای از سوی مجریان و مردم اجتنابناپذیر است. 2121 برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901041